Dijiwan پروژه‌ای بود که در سپتامبر 2010 استارت خورد و حدود یک‌سال بعد استارتاپ آن رسماً شروع به کار کرد. در ژانویۀ 2012 حدود نیم میلیون یورو به عنوان سرمایۀ توسعه به این استارتاپ تزریق شد.

سپس 6 ماه بعد این استارتاپ از پرداخت حقوق کارمندان خود عاجز ماند و در نهایت در سپتامبر 2012 درخواست ورود به قانون ورشکستگی را اعلام کرد.

این استارتاپ محصولی نوآورانه و هوشمند ارائه کرده بود که مربوط به Mining و Mapping شبکۀ محتوای وب بود. مشتریان هدف شرکت‌های بازاریابی بودند که به استراتژی آنلاین یا بهبود استراتژی آنلاین خود نیاز داشتند.

Dijiwan یک مدیر و رهبر کاریزماتیک داشت که بر تمام قسمت‌های استارتاپ اعم از استخدام کارمندان، قراردادها، حسابداری و کسب و کار کنترل داشت. همچنین این استارتاپ از لحاظ کیفیت و کمیت از یک تیم خوب بهره می‌برد.

هدف اولیه این بود که یک سرمایۀ مناسب جذب و در جهت توسعۀ محصول و جذب مشتریان آینده به کار گرفته شود. سپس به دلایل دارا بودن شرایط، این شرکت توانست نیم میلیون یورو از French Investors سرمایه جذب کند.

آنها محصول خوبی ساختند اما هیچ‌گاه نسبت به اضافه کردن فیچرهای بیشتر و بهتر به محصول توجه نکردند. مشتریان معتبر و بزرگ آنها (شرکت های بازاریابی بزرگ) نیاز به زمان داشتند تا اعتبار دیجی وان را بسنجند و از طرفی دیجی وان هم زمانی کمی در اختیار داشت تا جایگاه خود را در بازار مستحکم کند.

برای جذب مشتریان، Dijiwan مجبور شد به آنها تخفیفات زیادی ارائه دهد تا قانع شوند اما قراردادهای پیشنهادی، سطحی بوده و شرکت هیچ‌گاه نتوانست به آنها عمل کند.

از این رو، مدیر شرکت کنترل کمی بر روی توسعۀ محصول داشت و از طرفی هیچ‌گاه واقعاً ندانست که محصولشان چیست و در نتیجه نه می‌توانست مشتریان را متقاعد کند و نه می‌توانست محصولی بفروشد.

با اینکه سفرهای مختلفی به نقاط مختلف برای مذاکره با مشتریان انجام شد، اما هیچ قراردادی امضا نمی‌شد. همچنین مشتریان اصلی هم از طرف استارتاپ پیگیری منظم نشدند و در واقع مشکل از طرف شرکت نادیده گرفته شد. در نهایت، این بی‌ملاحظه‌گی‌ها در عرض شش ماه 600 هزار یورو را سوزاند.

یکی از دلایل اصلی رسیدن Dijiwan به مرحلۀ شکست، نداشتن نظم است؛ نبود نظم در تمام قسمت‌های آن. دلایل دیگر موارد زیر هستند:

  • نداشتن محصولی که بتواند مشکلات و نیازها را با راه حل آسان حل کند.
  • نداشتن مدیری پرتلاش که محصول خود را کامل می‌شناسد و می‌تواند مشتریان را از مزایای آن آگاه کند و آنها را متقاعد سازد.
  • نداشتن تیمی فداکار که در عوض نادیده گرفتن مشکلات استارتاپ، برای آنها راه حل پیدا کنند.